( مرد) يک هرزه را کتک مي زد با کمر بند و با سگک مي زد چون کمر بند بر زمين افتاد با لگد بر تن تشک مي زد :ها کجا بودي و چه مي کردي؟! باز روحت به من کلک مي زد؟ :در خيال که مي پري با من که دلت در هواش لک مي زد؟ :هرزه... ولگرد... بي حيا ...لا.. پتک مي زد و تک به تک مي زد زن : نزن ، مي زني و مي سوزد جاي دستت ....و باز چک مي زد :واي بي رحم مي کشي ، بس کن مرد در التهاب و شک... مي زد زن : در ست است از تو بيزارم (روي زخم دلش ...نمک مي زد) روح عيار زن ، ز هر روزن دزد مي شد و چون سمک مي زد سيب احساس له شده اش عشق شب مانده اش کپک مي زد بر لباس قشنگ خوابش زن نفرت و عشق و خون شتک مي زد
طعنه اجتماعی .خیانت یک زن نسبت به مرد
شعری تامل بر انگیز از فروغ فرخ زاد
6975 بازدید
2 بازدید امروز
1 بازدید دیروز
4 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian